سرگرمان.

داستان حضرت سلیمان(ع) و مورچه

داستان حضرت سلیمان(ع) و مورچه | FarsPatogh.COm

روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد. سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت.
سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد ، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود ، آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت …

 



ادامه مطلب...
تاریخ: چهار شنبه 25 خرداد 1390برچسب:داستان حضرت سلیمان و مورچه,داستان,حضرت سلیمان,
ارسال توسط

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 22 صفحه بعد